مَنت…تنت…قامتت…رفتنت…روزنت…پیراهنت





 











“ای که رحمت می نیاید بر منت
آفرین بر جان و رحمت بر تنت
قامتت گویم که دلبندست و خوب
یا سخن یا آمدن یا رفتنت
شرمش از روی تو باید آفتاب
کاَندر آید بامداد از روزنت
حسن اندامت نمی گویم به شرح
خود حکایت می کنت پیراهنت”

(از اینکه مدتها سعدی را از دست دادم متاسفم.)

27 ژانویه 2012